در دادگاه عشق قسمم قلبم بود وکیلم دلم بود و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان ، قاضی نامم را خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد . پس محکوم شدم به تنهایی و مرگ کنار جوبه ی دار . از من خواستند آخرین خواسته ام را بگویم و من گفتم به تو بگویند دوستت دارم .
مثل شقایق زندگی کن ،
کوتاه اما زیبا ،
مثل پرستو کوچ کن ،
فصلی اما هدفمند
مثل پروانه بمیر ،
دردناک اما عاشق .