مداد رنگی ها مشغول بودند...به جز مداد سفید...هیچ کسی به او کار نمی داد...همه می گفتند:{تو به هیچ دردی نمی خوری}...یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده بودند...مداد سفید تا صبح کار کرد...ماه کشید...مهتاب کشید...و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد .
سلام
مثل اینکه عکسا باز نشده ، سعی میکنم ببینم اشکالم کجا بوده منتظرم باشید .http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/133.gifhttp://www.parsiblog.com/Images/Emotions/286.gif
عکس سوسونو :
سلام
امیدوارم بتونم تو این سایت بهترین خدمتو بهتون بکنم ، برای شروع چند تا عکس از جومونگ میذارم .